عکسهای دی و بهمن 93
رفته بودیم عکاسی که از خانم عکس بگیریم،چنان گریه و زاری راه انداخت که کلی خجالت کشیدیم و بیخیال عکس شدیم برگشتیم خونه
عکس یسنا جونِ خوشحال بعد از این که برگشتیم خونه
بقیه عکسها در ادامه مطلب
شب یلدا
هندونه خوری یسنا
دخترکم ژست گرفته
یسنا کلاه میذاره سر خودش
یسنا جونم خیلی دوست داشت ببعی ببینه، ما هم یه روز رفتیم بیرون شهر دنبال ببعی
با بابا رفتن که ببعی ها رو از نزدیک ببینن
و ببعی و بچه اش که از گله جا موندن
و فرصتی برای نزدیک شدن به ببعی
هر وقت می پرسیدم ببعی چی میگه می گفت بَع
و از موقعی که ببعی رو حضوری ملاقات کرده وقتی می پرسم ببعی چی میگه،میگه بِع
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی