یسنایسنا، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

♥♥ یســــنا عشق مامان و بابا ♥♥

سنا جون

اسمت چیه؟   سَــــــنا (نون رو با تشدید میگه)  وقتی میگم یک بقیه عددها رو میگه،   دو، سه، چا، پَج کفیف (کثیف) سی سی (خرسی) مَزَس (مگس) دیدام  (گردو) !!! ...
6 دی 1393

بیست ماهگیت مبارک

کلمه هایی که یسنا جونم تا الان یاد گرفته: تاب تاب عباسی دوستم : یعنی دوست دارم آبِ سَد : آب سرد قوب نیا : قربونت برم بَهی : بله باشی : باشه اَس : خاله !!! نازی : نازنین آب میو : آب میوه پیشی پیشی مَو مَو  البته دیگه این روزا هر چی میگم سعی میکنه تکرار کنه از صبح هم که بیدار میشه تا شب که بخوابه چندین بار اسم کسایی که میشناسه رو میگه، یا خودش میگه نی یا منتظر میشه من بگم نیست    بقیه عکسها در ادامه مطلب یسنا و پسرعموش اهورا ناخونک به کیک سالگرد ازدواج مامان و بابا ...
18 آذر 1393

کارها و کلمه های جدید

بلد شده بگه عزیزم آبَج ( آب هویج) میگم بگو یسنا ، : نَنا بگو دایی : دا عمهَ مادر یا مادَج یا مانَ (مادرجون) اَنا ( انگور و انار هر دوش یه اسم دارن  ) آنانا (آناناس) ناها (ناهار) غذا آهَ (آهنگ) دو (گل) حمام دادا (لالا، پستونک) مُو (موز) دَخت (درخت) تاب تاب (تاب و سرسره) توپ توپ (توپ) پَ (پر ، وقتی کلاغ پر بازی می کنیم) وقتی چایی می بینه شروع میکنه فوت کردن بعد میگه دا (یعنی داغ) دَس (دست) پا (پا، دمپایی، کفش) نان ناخُ (ناخن) ناف (لباسشو بالا میبره و نافشو نشون میده ...
6 مهر 1393

غذا خوردن یسنا

چند ماهی میشه که یسنا خودش غذا می خوره، اونم چه خوردنی، غذاهای تو ظرفشو با دست برمیداره و می ریزه دور خودش، هر وقت هم قاشقشو می بره سمت دهنش یا هیچی تو قاشقش نیست یا اگرم قاشقش پر باشه چون نمیتونه خوب قاشق دستش بگیره قبل رسیدن به دهنش همش روی لباسش خالی میشه،آخرشم مجبور میشه با دست بخوره     عکسها مال قبل از مسافرتمونه   بقیه عکسها در ادامه مطلب ...
1 مهر 1393

پیشرفت های یسنا - 2

دختر گلم این چند وقته، چندتا کلمه جدید یاد گرفته  دَهَ (دهن) ، (دهنشو باز میکنه و اشاره میکنه به دهنش) آ یا اَب (آب) (نوشتن تلفظش خیلی سخته  ) ما (ماست) نانا (ناز) (دستشو رو صورت من و باباش و بعضی وقتها هم خودش میکشه و نانا میکنه  ) این روزا هم همه نی نی هستن (به زن و مرد و پیر و جوون میگه نی نی ) یه کارت هم داریم که عکس سیب روشه هر وقت سیب میخواد میره کارتو برمیداره و میده دستم این روزا هم عاشق هلو و شلیل شده  موبایلمو میاره میده دستم یعنی عکس بگیر، بعد هم بی حرکت وایمیسه و میخنده ولی وقتی دوربین میارم اصلا اینجوری نیست همش تکون میخوره نمیذازه عکس بگیرم چند تا عکس از یسنا (پانزده ماهگی)  ...
3 مرداد 1393

پیشرفت های یسنا

کلماتی که یسنا میگه مَ مَ، ماما (مامان)، بَ بَ (بابا)، جی جی (جوجه، پرنده و مورچه  )، نِ نِ یا نی نی ( نی نی)، هام نام نام (وقتی غذایی خوشمزه باشه و دوست داشته باشه )، یه سری حیوونای جنگل براش خریدیم که به ببر میگه بَ و به شیر میگه ایر، وقتی زنگ خونه رو میزنه میگم کیه میگه مَ مَ (یکم تلفظش فرق میکنه یعنی منم  )، دَ دَ (وقتی میخواد بره بیرون) تا حدودای یک سالگی هر شب موقع خواب باید بغلش می کردم و اونقدر تکونش میدادم که خوابش می برد ولی یه شب هر کاری می کردم نمی اومد بغلم،دوست داشت خودش بخوابه از اون شب هم من فقط کنارش می خوابم تا خوابش ببره، البته تا موقعی که خوابش ببره از چنگ زدناش و لگد زدنش بی نصیب نمی مونم. گوشی تلفن یا...
31 ارديبهشت 1393

تلاش برای ایستادن!!!!!!!!!!!!!!

یسناجون علاقه زیادی به ایستادن داره!!!!   بالش گذاشتم کنار دیوار تا مثلا ایمن باشه همه جا، اون وقت این خانم کوچولو دستشو میذاره رو بالش و سعی میکنه بره بالا! نتونستم تو خونه یه عکس خوب بگیرم که اینو نشون بده، چون همش باید مواظب بودم که خدای نکرده نیفته ولی دیروز خونه مامان جون از چند تا پشتی رفت بالا    ...
17 آبان 1392