یسنایسنا، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

♥♥ یســــنا عشق مامان و بابا ♥♥

و سرماخوردگی ادامه دارد...

یسنا رو دیروز دوباره بردیم دکتر، یسناجونم گلوش عفونت کرده    وزنش هم کردیم، از هفته پیش وزنش کمتر شده بود   بینیش گرفته شیر نمیخوره،غذا هم براش درست میکنم به زور میخوره خودمم که خوب نمیشم  ...
26 دی 1392

سرماخوردگی خانوادگی

هر سه تامون سرماخوردیم،من و همسرم از هفته پیش و یسنا که یه چند روزیه سرما خورده،دیروز که اسهال و استفراغ هم داشت، دکتر گفت احتمالا به خاطر داروشه، داروشو عوض کردیم بهتر شده ولی هنوز سرفه هاش خیلی شدیده و بینیشم گرفته ...
19 دی 1392

یسنا و عمو پویان

چند تا عکس از تولد عمو پویان، 29 آذر    بابا، یسنا، عمو پویان، نازنین و محمدامین(دختر دایی و پسردایی بابا) و حسین(پسرخاله بابا) و البته یسنا که خیلی بیقراری می کرد ...
3 دی 1392

این روزهای ما

یسنا این روزا خیلی شیطون شده از دیوار راست بالا میره، قبلا دستشو میگرفت به پشتی و بلند میشد الان خیلی راحت دستشو میگیره دیوار و بلند میشه، تازه خانوم کوچولو فکر میکنه خیلی ماهره بیشتر مواقع یکی از دستاشو ول میکنه و یه دستی تکیه میده به دیوار و من که همش باید مواظبش باشم که خدای نکرده نیفته شبها هم خیلی بد میخوابه،بعد از کلی تلاش واسه خوابوندن، هنوز نخوابیده به دلایل مختلفی بیدار میشه، یا پستونک از دهنش افتاده، یا گرسنشه یا خیلی غلت زده و باعث شده بدجور بخوابه یا همین جوری الکی گریه میکنه (به دلایل نامعلوم ) بعضی شبها هم حدودای ساعت 4-5 از خواب بیدار میشه و میره سمت اسباب بازیها که بازی کنه، حالا در طول روز هیچ علاقه ای به اسباب بازی ندار...
30 آذر 1392

کریا

جمعه هفته پیش (8 آذر ) با افسانه جون رفتیم کریا (یا همون سد شهدا)   ...
15 آذر 1392