یسنایسنا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

♥♥ یســــنا عشق مامان و بابا ♥♥

تولد آرین جون

پنجشنبه 3 بهمن تولد پنچ سالگی آرین جون (پسردایی مامان) بود. وقتی رسیدیم هنوز خیلی شلوغ نشده بود، اینجا هم یسنا خوشحال بغل باباجونه وقتی که یه کم شلوغ شد اونقدر غرغر کرد تا تو بغلم خوابش برد. وقتی هم که بیدار شد شروع کرد گریه کردن،خیلی از شلوغی میترسه   اینجا هم از جمع دورش کردیم واسه همین خوشحاله روژینا(نوه خاله مامان)،آرین و یسنا (عجب عکسی گرفتم،قیافه ها رو  ) آرین ، بابابزرگ مامان و دایی صدرالله (دایی مامان) اینجا هم مامان بزرگ مامان بهشون اضافه شده ...
9 بهمن 1392

و سرماخوردگی ادامه دارد...

یسنا رو دیروز دوباره بردیم دکتر، یسناجونم گلوش عفونت کرده    وزنش هم کردیم، از هفته پیش وزنش کمتر شده بود   بینیش گرفته شیر نمیخوره،غذا هم براش درست میکنم به زور میخوره خودمم که خوب نمیشم  ...
26 دی 1392

سرماخوردگی خانوادگی

هر سه تامون سرماخوردیم،من و همسرم از هفته پیش و یسنا که یه چند روزیه سرما خورده،دیروز که اسهال و استفراغ هم داشت، دکتر گفت احتمالا به خاطر داروشه، داروشو عوض کردیم بهتر شده ولی هنوز سرفه هاش خیلی شدیده و بینیشم گرفته ...
19 دی 1392

یسنا و عمو پویان

چند تا عکس از تولد عمو پویان، 29 آذر    بابا، یسنا، عمو پویان، نازنین و محمدامین(دختر دایی و پسردایی بابا) و حسین(پسرخاله بابا) و البته یسنا که خیلی بیقراری می کرد ...
3 دی 1392